عشق یعنی ح ، سین ، یاء و نون
ای خلایق بنویسید به سنگ لحدم
/
من فقط عشق حسین ابن علی را بلدم
//
ننویسید که او نوکر بدبختی بود
/
بنویسید که او منتظر مهدی بود
بسم رب الحسین شرمندگی ام را نه در جسارت قلم و نه در اشک های پیاپی که گویی مسابقه دو ماراتن گذاشته اند در صحن چشمانم نمیتوان گنجاند که شرمندگی ام را باید در پاهایم ببینی که چگونه سست و لرزان،خجلت زده سدّ میکُنند مسیر شیبدارِ از تو گفتن را.... تو را و نگاه نافذت را نه سخنی تواند گفت و نه قالبی توانست سرودن.... تو را از شاخه نبات حضرت حافظ گوشه ی دلم گذاشتم که برایم معنا بخشیدی حیات بندگی را.... حالِ جا ماندگی ات را شاید کمی بفهمم در آن ثانیه هایی که دوخته بودم این بیت را به لبانم و کوک زده بودم به لسانم همه دارند به پابوسی تو می آیند طبقِ معمول منِ بی سر و پا جا ماندم اما دل تنگی ات را.... نه ....... همیشه شرمنده ام از تنفس هوایی که خلقِ حماسه های تو و دوستانت بود و آن روزهای کمی نزدیک چقدر گوشه ی لبانت لبخند کم داشت و آن روزهای کمی دور چقدر دلربا لبخند را حواله ی چشمانت میکردی.... عطر خاک های طلائیه مرا میبَرَد به روزها و شب هایی که تو لالایی عاشقانه می سرودی.... و همان روزها بود تو را زیرِ هُرمِ اشک های پدر پیدا کردم و الصاق کردم عکست را نه تنها،به گوشه گوشه های دیوار زندگی ام که تو را دیدم لا به لای کوچه های زخمی شهر با همان صفای همیشگی... و چه دلگیرم از این سیاسی بازی های ابلهانه که حتی نتوانستم عشقم را چاشنی میهمانی ات کنم و نتوانستم هر روز که دل تنگ میشوم دل تنگی های تو را به آغوش کشم عکس آن روزهای کمی دورت خیره به عکس این روزهای کمی نزدیکت حکایت سرگشتگی و والگی دارد و من شرمنده، که تنها تو را میان قاب عکس های سبز و کتاب های صورتی میتوان یافت و البته سنگ قبری که نامت بر آن حک شده.... هنوز هم با جمله ی " خرمشهر را خدا آزاد کرد" ِ تو عروج میکنم تا آسمان پولک دار شرهانی آنجا که غریبانه یدک کش سرداری است تنها... اما تو برایم نه در عکس و کتاب و سنگ و خاک که در نفس نفس های زندگی که در طلوع صبح بندگی معنا شده ای.... چه فرقی میکند! سوم خرداد آن سال های کمی دور باشد یا سوم خرداد این سال های کمی نزدیک طنین فریادهای یا زهرایت هنوز هم در کوچه پس کوچه های دل شنیدنی ست تاریخ را نمیخواهم که تو همواره زنده ای ای سردار ای شهید
By Ashoora.ir & Night Skin